شاید جالب ترین اتفاق این ۴ سال ترم چهار برام اتفاق افتاد. من همیشه روز امتحان طوری از خوابگاه راه میفتم که همین که رسیدم امتحان شروع بشه! صبح روز امتحان معماری بود. امتحان ساعت ۹ شروع میشد. ساعت ۸:۴۵ بود که من خواستم راه بیفتم سمت دانشگاه. یادم نیست توی اتاق نبودم یا ی لحظه برای کاری رفته بودم که برگردم وقتی اومدم که وارد اتاق بشم که لباس عوض کنم چشتون روز بد نبینه، بچهها رفته بودن و در اتاق قفل بود. میخواستم منتظر آسانسور شم یا هفت طبقه رو دو بار از پله برم و بیام کلی وقت میگرفت. رفتم که از یکی از دوستای غیر کامپیوتریم (امین) لباس بگیرم و یطوری ماجرا رو ختم به خیر کنم. حالا نمیدونستمم هست یا نیست ولی تنها گزینهای بود که به ذهنم میرسید. رفتم و خوشبختانه بود ولی خواب بود! بیدار شد و توی عالم خواب و بیداری بود و منم پر از استرس. توضیح دادن شرایط توی اون زمان برای امین رو فقط تصور کنین! بیخیال توضیح شدم و ی شلوار لی و پیرهن ازش گرفتم و سریع پوشیدم و بدون جوراب و با صندلی که داشتم دوان دوان خودم رو به امتحان رسوندم. هیچ وقت خودم رو این شکلی توی دانشگاه تصور نکرده بودم! ولی با صندل امتحان دادن ی فراغ بالی خاصی داشت. فقط همین صندل مال خودم بود :)))
<2016-05-19 23:28:30>
[نظرات]